‌| شهر اشباح |

‌-آدم احساساتی بیشتر رنج می‌برد-

سبز ماندن میان این ویرانی ریشه میخواهد.

چهارشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۴۳ ب.ظ

کلاس هفتم یا هشتم بودم که توی کافی‌نت عمم تابستونا کار می‌کردم و وقتی میدیدم‌ عمم وبلاگ داره و خیلی خوشگله همیشه با خودم میگفتم ینی میشه یه روزی منم یه‌وبلاگ داشته باشم؟ ینی میشه منم آدم باحالی باشم ؟اون زمان تایمی که مشتری نمیومد رو توی‌وبلاگا میگذروندم. یادمه حتی یه سری مطالبی که میخوندم مال شخصی از همین وبلاگ بیان بود و فکر نمیکردم‌ سرنوشت جوری بچرخه که من هم یه روزی اینجا باشم.

با اینکه خیلی سعی کردم به این فضا و نوشتن برنگردم‌ نشد.نمیدونم چه جاذبه ای این وبلاگ‌کوفتی داره که من هر بار به خودم لعنت میفرستم بابت روزی که با این جو آشنا شدم و سنگین ترین ضربه‌ی زندگیمو بخاطرش خوردم اما همچنان تنها جایی که حس میکنم بهش تعلق دارم اینجاست.

در هر صورت پس از هزاران خداحافظی و هزاران درود به روزی که من با این خونه‌ی درد آشنا شدم، سلام مجدد!

 

نمیدونم از کجا شروع کنم و حتی نمی‌دونم نوشتن کار درستیه یا نه.

واقعیت اینه که امسال با همه ی سالها فرق می‌کرد و فکر کنم غم‌انگیز ترین "مهر" زندگیم‌رو پشت سر گذاشتم.

پس زده شدن برای بار nام توسط کسی که خیلی دوستش داشتم(دارم و خواهم داشتش‌ دیگه مهم نیست) ، کات کردن با صمیمی ترین دوستم بعد از ۵ سال و از دست دادن بقیه‌ی دوستام که همشم به دست خودم بود. از دار دنیا فقط نوشیکا برام مونده و اینجوریم که نمیدونم واقعا چجوری دیگه واسه موندن آدما تلاش کنم. 

دراما های خانوادگی‌ این ماه بیشتر از قبل هم بود حتی چون باید یه نفره با کل فامیل و‌خانواده واسه انتخاب رشته و دفاع از خودم می‌جنگیدم. و بالاخره بعد از دو هفته دعوای مداوم تونستم بعد از ۴ سال حق خودمو بگیرم و مجوز ورود به دانشگاه و رشته‌ی مورد علاقم داده شد. اما هنوزم این اتفاق چیزی نبود که بتونه تلخی مهر رو بشوره و ببره چون حالا استرس دانشگاه و اینکه چجوری بتونم با بقیه ارتباط برقرار کنم و جوری رفتار نکنم که همه فکر کنن ازشون متنفرم رو دارم. با خودم میگم حالا الزامی نداره با کسی دوست باشی ولی همه‌ی ترم بالاییا‌ میگن‌اگه از جمع فاصله بگیری بدتر توی حاشیه میری و بیشتر انگشت نما میشی.(من تا همینجا دانشگاه‌ بس )

از یکشنبه کلاسا شروع میشه و فقط تونستم با یه دختر که هم اسم و هم رشته ای خودمه ولی متاسفانه انتخاب واحدمون یکی نیست دوست بشم.گرچه روز ثبت‌نام‌ با پسردایی گرامی مواجه شدم و فهمیدم فامیل توی دانشگاه هم دست از سرم برنمیداره و جای شکرش باقی بود که رشتمون یکی‌نبود وگرنه انصراف میدادم واقعا.قیافشم‌اینجوری بود که "هه بالاخره داری میای دانشگاه؟😏" 

و اینکه...بچه‌ها من اعتماد به نفس اینو ندارم میون اینهمه دختر ململانی و شهشهانی دانشگاه راه برم و نمیدونم چجوری این اینهمه خوشگل ونازن😭 هلپ. 

تنها کار مثبت مهر کتاب خوندن زیادم بود و‌ فک‌کنم فقط کتاب بود که تونستم‌ این اوضاع رو‌تحمل کنم و‌ رو‌به‌جلو پیش برم. 

لیست کتابایی که توی مهر خوندم ایناس:

●جادوگر هرگز نمی‌خوابد 

●بازماندگان طلسم شده

●دختری که ماه را نوشید

●پاستیل های بنفش

و دو تا کتاب اولی>>>>>> ببینید دوستان این دو تا کتاب باعث شدن تا آخر عمرم کتاب توی ژانر فانتزی بخونم‌و‌ خسته نشم🙂‍↕️.

و باید بگم متنظرم یکی مثل رینارد (شخصیت اصلی مرد کتاب جادوگر هرگز‌نمیخوابد) بیاد عاشقم بشه .

از این عشقا که با تنفر شروع میشه ولی بعدش بخاطر دختره دهنش سرویس میشه ✨️ ولی من چون‌شانس ندارم قرار نیست همچین اتفاقی بیوفته و اونقدر دهنم سر چیزی به اسم‌عشق سرویس شده که خدایا گلط کردم و زر زدم.

دختری که ماه را‌نوشید راستش زیادی واسه من جالب و جذب کننده نبود چون‌حس‌میکنم رده سنیش‌ واسه نوجوانان بود و من دقت نکرده بودم.

ولی پاستیل های بنفش‌گوگولی بود و‌ داستان کوتاه اما قشنگی‌داشت.

بازماندگان طلسم شده هم برای من ۸ از ۱۰ بود ولی داستان قشنگ و سد‌اند نامردانه ای داشت. 

 

این یکی دو ماه برا منم واقعا عجیب بود...رسما به همه می‌پریدم و حسابی پاچه مامان بابامو گرفتم فقط بخاطر اینکه نمیدونستم و حتی الانم نمیدونم چی میخوام یا دارم چیکار میکنم

فقطط امیدوارم که درست باشهه...برای دانشگاهم استرس دارم و فکر میکردم فقط من اینطوریم بهترین دوستم باهام نیست و حس میکنم خیلی تنها و کوچولوعم اونجا...و دوست ندارم با کسی اکی بشم...و واقعا همه خیلی پلنگ و داف بودن...اخخ

از بین کتابایی که گفتی دختری که ماه را نوشید رو بعد از تقریبا 80 صفحه ول کردم چون واقعا هیچ کشش و جزابیتی برام نداشت...فکر کنم هفتم که بودم داشتم میخوندمش

و پاستیل های بنفشم همون موقع خوندم و خیلی دوستش داشتم برای مدتی باعث شد حس خوبی راجب رنگ بنفش داشته باشم..هنوزم حس و حالشو یادمه و اگه فیلمی دوست داری که شبیهش باشه  IF رو ببین

موووود. البته من پاچه نمیگرفتم. اونا به من گیر میدادن 😂 من یه گوشه داشتم نارنگی خودمو میخوردم.
فک کتم الان نظرت راجب دانشگاه تغییر کرده باشع دیگه؟ یا نه؟
وای واسه توام؟ خدا رو شکر فک کردم خودم فقط نپسندیدم داستانشو و اینجوری بودم که نکنه واقعا خوبه و من درکش نمیکنم؟
مرسی بابت معرفییی✨️

مگه برای ترم اولی ها خودشون انتخاب واحد نمی کنن؟ ولی بهرحال، نه روی دوست پیدا کردن زیاد سخت بگیر و روی تنها موندن...یه دفعه از بین اون همه بزغاله یه خرگوش بانمک میاد سمتت.

 اگه ژانر فانتزی خوشت میاد من میتونم خیلی خیلی کمکت کنممم، مخصوصا enemies to lovers...به عنوان مثال کتاب شاهزاده سنگدل، افعی و بال های شب، دختری که به اعماق دریا افتاد (این مورد علاقه ی تمام دورانه منه.)

 دختری که ماه را نوشید بیشتر مناسب زیر 16 ساله، من داشتمش ولی اصلا نتونستم بیشتر چند فصل بخونم و اونو با یه کتاب دیگه با دختر عموم عوض کردم....خیلی کشش نداشت واقعا.

پاستیل های بنفش هم یه کم برای مغز خشک من زیادی بود :))))

و اسم این کتابی یه عکس از صفحه‌ش گذاشتی چیه؟ چیزی که سرچ کردم "برگزیدگان جوان" رو بهم نشون داد، نمیدونم....دوستش دارممممم

آره خب خودشون انتخاب میکنن. 
چنتا خرگوش بانمک اومدن سمتم😂 و خب با اینکه از همشون بزرگترم ولی هیچ کدوم به اون‌چشم نگاهم نمیکنن و انگار همه هم‌سن و هم فازیم.
دختری که به اعماق دریا افتاد توی لیست خریدم هست ولی فعلا باید سیو مانی 😂  تا چند ترم اول نمیتونم سمت خرید کتاب برم و واقعا دارم عذاب میکشمممممسنسخسحصح
اسم کتاب که گذاشتم بازماندگان طلسم شده اس و منکه دوسش داشتم. حتما بخون.

سلام

فاصله گرفتن از جمع توی دانشگاه معمولا هزینه سنگینی داره که بعدا ادم‌رو به دردسر می‌اندازه

حالا نه این که آدم خیلی هول هم باشه برای رفیق پیدا کردن.

آرزوی موفقیت:)

آره واقعا ممنونم بابت این نصیحتتون. میخواستم کلا با کسی ارتباط نگیرم ولی دیدم نمیشه و‌گاها نیاز داشتم. و خدا رو شکر ترم اول توی گروهی افتادم که خیلی خودشونو نمیگیرن و دوستانه‌ست رفتارشون.
ممنون همچنین.

دانشگاه دوست پیدا میشه . هنوز اولشه . طی یکی دو ماه آینده اوکی میشه . با ترم بالایی ها هم اوکی شی خیلی خوبه

پیدا شد و باورم نمیشد پیدا شه.
اتفاقا با ترم بالایی ها هم اوکی شدم😂

برات خوشحالم که قرار وارد رشته و دانشگاه مورد علاقت بشی 

و خیلی نگران نباش اولشه یه مدت بگذره اوکی میشه

موفق باشی~ 

سلام عزیزم.
مرسی مرسی امیدوارم توام توی مسیری که دوست داری قرار بگیری و به بهترین ورژن خودت نزدیک بشی.
بوس بهت

سلاممم :))))) مشتاق دیدارررر

گفتی مهر غم انگیز... ولی بنظر همزمان پربار و سازنده بوده و نتیجه خوبی خواهد داشت.

* یادم باشه کتابای اخر پستو یادداشت کنم *

ببین زن همه اونایی که قراره باهات بیان دانشگاه بار اولشونه و حتی اگه نشون ندن بازم استرس رو همه دارن. بعدم شما به این زیبایی و دافولی و جذابیت و همه چیز تمومی استرس چرا؟ برو جولون بده عاشقت بشن -^- 

نوشیکا رو احیانا ما نمیشناسیم؟ با اسم جبرئیلی جون؟-^- ایحی ایحی.

سلام بر میتسوی‌ عزیز.
آره خب همیشه درد یه درسی با خودش داره. منم که PhD درد دارم در حال حاضر :D
بع نظرم حتما تو لیست کتابات‌ قرارشون‌ بده چون خوندنشون‌ خالی از لطف نیست.

آره روز اول خدا رو شکر بخیر گذشت و تونستم ارتباط برقرار کنم. من داف؟ اینا که من‌میگمو‌ ندیدییییی🥲
بله بلع خودشه^^

معمولا رفاقت‌های دوران دانشجویی دوام بالایی دارن و حتی بعد از دانشگاه هم حفظ میشن

واقعا؟
من کلا از دوست شانس ندارم 😂 برای همین نمیخوام خیلی به دوستی با آدما وابسته شم
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.